ترسیم حالات امام سجاد علیه السلام در خروج از کربلا
گل کرد خون و غریبی در عمق چشمان سجّاد آتش گرفت و فرو ریخت با خیمهها جان سجّاد دردی بزرگ وصمیمی، بادست خودشانه میزد بر روح عصیانگر باد، موی پریشان سجاد طوفان سختی خبر داد: یک مرد از اسب افتاد سجّادهها گُـر گرفتند از اشک پنهان سجاد آئیـنهها ضجّه کردند با سـینـهای پاره پاره وقـتی که رنج اسارت گردید مهمان سجاد گنجشکهای هراسان آشفته سر میدویدند گاهی به دامان زینب، گاهی به دامان سجّاد یک کاروان غیرت ودرد،با قفل و زنجیرمیرفت میراث خون بود و خطبه، میراث دستان سجّاد بر نیزه های اسیری صد شعله روئید وقتی گل کرد خون و غریبی درعمق چشمان سجّاد |